تیک- تاک

­­­­­­­­­گذشته را از آن خود نمی دانیم. از همین روی برای آن آه حسرت می کشیم یا از آن شرمساریم. با این تعبیر زمان ما را از خود دور می کند و تعریفی جدید از ما می سازد. شاید مثال جسمانی آن اینست که تمام عناصر بدن ما ظرف 11 سال جایگزین می شوند. فارغ از تمام سرگردانی های بیرونی، هویت من چیست؟ من حتی انسان لحظه ی گذشته نیستم. شناختی که من از خویش دارم تنها به این لحظه وابسته است؟

۷ نظر:

  1. نه! کل شناخت کاملن وابسته به رنگ و میزان خش پوست کروکودیل است!!

    پاسخحذف
  2. البته باید ببینیم که لحطه به چی وابسته س

    پاسخحذف
  3. لحظه ی تو به حس و حالت بستگی داره.
    حالت خوش باشه شناختت نسبت به خودت می شه یه چی تو مایه های تیم ملی هلند
    حالت ناخوش باشه شناختت نسبت به خودت می شه یه چی تو مایه های تیم ملی جزایر قمر

    پاسخحذف
  4. این زمانی که تو ازش نارحتی زمان متصل آفاقیه
    کم متصل غیر قار الذات
    کمیتی متصل بی قرار در ذات
    به زمان انفسی منفصل فکر کن
    همون که تو عرفان بهش میگن اقلیم هشتم

    پاسخحذف
  5. ضمنا بلاگ اسپات تخم سگه

    پاسخحذف
  6. به وبلاگت مرتب سر می زنم

    پاسخحذف
  7. جونم برات بگه که همه ی ما به طرز وحشیانه‌ای خودمونو خلاصه کردیم تو لحظه‌ای که هستیم، از هویت که فاکتور بگیری می‌رسی به چیزای جزئی تر مثل برنامه‌های زندگیت که حتی قادر به کنترل‌شون نیستیم، چرا که نتیجه گرفتیم که فقط زمان ِ حال.
    و اما هویت، که در هر برهه از زمانی که هستیم براش یه تعریف ِ خاصی داریم و هر تکونی تلنگری کوفتی باعث میشه ما هویتمون رو یه چی دیگه بدونیم، مرزهایی که برای هویتمون تعیین کردیم به فراخور درکمون هی بالا می رن و میان پایین و برای همینه که من به هویت دیگه ایمان ندارم، راستش همین که وجود دارم میتونم باهات دست بدم برای تو شده هویت ِ من و همونطور بقیه برای دیگران ولی من دوس داشتم هویت ِ تو برای من چیزهایی مث درک ِ درست باشه، هویتت برام یه رفیق همیشه آماده باش باشه اما .... نبود؟

    پاسخحذف